بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

دیشب دوباره خواب دیدم کربلا را...




دیشب دوﺑﺎره خواب دیدم کربلا را
کرب و ﺑﻼی ﭘﺎک و خوب جبهه ھ ﺎ را
****
دیشب دوﺑﺎره ﺟﺎن ﻣﺎ پرواز میکرد
ﺑﺎ روح سبز شهدا همراز میکرد
****
دیشب تمام جبهه ھﺎبوی جنون داﺷت
اندر کنام عشق ﺟﺎری جوی خون داﺷت
****
دیشب سبو از دﺳت ﺳﺎقی میگرفتم
ﺑﺎ جبهه ای ھﺎی خدا معنی گرفتم
****
دیشب ﮐﻼس عشق بود و تست مردی
غیرت ﮐﻼم اول و ھم ﭘﺎیـمردی
****
دیشب میان جبهه مجنون می شدم من
کل خلایق لیلی و مفتون شدم من
****
دیدم که جان را بر سر میخانه دادن
اول ﮐﻼم عشق و دل بر دوﺳت دادن

منبع: سایت سلاله الزهرا

کدوم مظلوم تره؟؟؟

 شاید بارها این سوال واسه تون پیش اومده باشه که چرا امام خمینی این همه اقتدار داشت و هر حرفی میزد همه حرفشو گوش میگرفتن و پیر و جوون واسه ی اجرای حرف امام تلاش میکردن اما الان یه عده در مقابل حرف رهبری می ایستن و موضع مخالف میگرن؟؟؟ شاید پیش خودتون بگید که چرا الان اینجوریه؟؟؟ اقتدار امام خمینی از امام خامنه ای بیشتره یا در رهبری حضرت آقا ایرادی وجود داره؟؟؟

این سوال یه سوال مهم و در عین حال کلیدی برای فهم تفاوت موجود در رهبری امام خمینی(ره) و رهبری مقام معظم رهبری هست.

اولا امام خمینی کسی بود که برای پیروزی انقلاب دست به قیام در برابر شاه زده بود و تازه در راس حکومت قرار گرفته و بود و هنوز از افکار و نظراتش ، مردم اطلاع کاملی نداشتن و به همین خاطر خیلی از مردم از امام خمینی حمایت میکردن. مثلا همین سازمان مجاهدین خلق از امام خمینی حمایت میکدن اما بعدها که با عقاید دینی و سیاسی امام خمینی آسنا شدن به مخالفت با امام خمینی پرداختن و دست به اسلحه بردن و خیلی از مردم و مسئولین ما رو به خاک و خون کشیدن.

اما بعد از رحلت امام خمینی، دیگه راه و رویه ی نظام اسلامی برای دوست و دشمن مشخص شده بود و معلوم بود که مقام معظم رهبری ، همون راه امام خمینی رو ادامه میده و به همین خاطر هم بود که یه عده علینی در مقابل حرف ایشون می ایستادن.



برگرفته شده از ruhallah.blogsky.com
ادامه مطلب ...

خیانت خاموش...


سلام دوستان ، امروز یکی از دوستان ناراحت بود. می گفت یکی از دخترهای فامیلشون رو توی پارتی گرفتند و پدر و مادرش حسابی ناراحت و خجالت زده اند. خانواده ی خیلی مذهبی نیستند ولی بی غیرت هم نبودند. وقتی بیشتر صحبت کردیم یکی از عواملش ماهواره بود. من نمی دنم برای چی پدر و مادرها این خیانت رو در حق بچه هاشون می کنند ؟ برای چی برخی مسائل رو که کانون گرم خانواده رو تهدید می کنه به راحتی تمام بابش رو توی خونه باز می کنند ؟ برای چی با جمله " آدم باید دلش پاک باشه " سر خودمون رو گول می مالیم.ما که خودمون در زمان بچگی ماهواره ، موبایل و ... نبود اینجوری از آب در اومدیم. بچه هایی که در این دوره زمونه در معرض چنین خطرات جدی هستند ، باید چه کار کنند.ما همه وسایل خطرناک رو براشون فراهم می کنیم بعد راهنماییشون نمی کنیم !
ای پدر و مادرها بدونید که دارید به فرزندانتون ظلم می کنید و باید روزی جوابگو باشید...

 و شیخ صدوق (ره) در من لا یحضره الفقیه به روایت از اسماعیل بن مسلم و او از امام صادق روایت مى کند که گفت: «خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد: که به مؤمنان بگو لباس دشمنان مرا نپوشید، و خوراک دشمنان مرا نخورید، و راه دشمنانم را نروید، چون اگر این کارها را بکنید همانند دشمنانم دشمن من خواهید شد»

سلام بر کوچکترین پیام رسان کربلا


آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین(ع) را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش‌های مهربان بابا کجا؟
هر چه می‌خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن‌ها و تازیانه‌ها و آتش خیمه‌های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت‌های نیلی و اسیری و بیابان‌های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می‌روی. سفر به سلامت!
پنجم صفر مصادف است با سالروز شهادت سه ساله امام حسین (ع)؛ امشب رقیه (ع) است و عمه، رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه‌های شام شد، اما دیگر تاب دوری ندارد پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه(ع)است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین (ع) در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه و زینب (ع) است.
با تولد حضرت رقیه (ع) در سال ۵۷ قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه‌ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین (ع) او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب (ع) سفارش می‌فرمود که برای رقیه (ع) مادر باشد و به او محبّت کند.

فقیر مومن یا ثروتمند مومن


سلام دوستان ، در جایی می خوندم که در صحرای محشر ، موقعی که بهشتیان مشخص می شوند ، همه بسمت بهشت حرکت می کنند. بهشتیان فقیر همان طور که دارند می رند فرشتگان جلوی اونها رو می گیرند و میگند باید حساب و کتاب دنیا رو ریز پس بدی.طرف رو می کنه به خدا میگه : ای خدا نه در دنیا مال و منالی به ما دادی که ما در راه غیر خرج کنیم و نه قدرتی که ظلمی به کسی بکنیم ، آن قدر دادی که محتاج کسی نباشم. خداوند رو می کنه به فرشتگان و میگه : راست میگه ، بزارید بره بهشت.

ثروتمند بهشتی میاد بره بهشت ، فرشتگان میگن : تو یکی که باید حساب و کتاب پس بدی. فقیر بهشتی میره بهشت عشق و حال ، چهل سال بعد یه روز می بینه که اون ثروتمند بهشتی تازه وارد بهشت میشه.رو میکنه بهش و مگه : چی شد ؟ ثروتمند بهشتی میگه : از اون موقع ( چهل سال قبل ) ریز به ریز دارم حساب پس می دم، اینقدر عرق کردم که از آب عرق من چهل شتر می تونستند آب بخورند ، خیلی جاهاشم تازه خدا لطف کرده و بی خیال شده...

دوستان اگر نگاه کنید همه پیامبرهای ما زندگی تجملاتی نداشتند چون اون ور قصه رو می دیدند حتی حضرت سلیمان هم از بیت المال برای شخص خودش بر نمی داشت و از راه درست کردن سبد با لیف خرما زندگی خودش رو می گذروند. سعی کنید در زندگی اونقدر از خدا بخواید که محتاج دیگران نشید ، اکر هم وضعتون خوبه همیشه دعا کنید که خدا لیاقت خرج کردن اون مال و منال رو بهتون بده...

موفق باشید

شهید بی سر...



داد می زد گریـه می کرد،می گفت:می خواهـم صـورت برادرم را ببــوسم...

اجازه نمی دادنـد

یکی گفت:خواهــر است مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید بـرادرش را ببــوسد.

گفتند: شما اصرار نکنیـد نمی شود...

این شهیـد سـر ندارد.

دست نوشته ی شهید رسول حیدری در ماه محرم



بسم الله

امروز دقیقاً نمی دانم روز دوم و یا سوم محرم است، بدن مجروحم حدود ۲۰۰ (شاید کمتر) کیلومتر دور از وطن اسلامیم در یک کلبه روستائی در کنار جاده یکی از شهرهای عراق بر زمین افتاده است. همراهم صبح رادیو را روشن کرد برنامه کودک بود داشت برای امام حسین (ع) نوحه میخواند خیلی دلم گرفته است، شدیداً دلم می خواهد گریه کنم ولی صد حیف…

چند هفته است حمام نرفته ام بدنم خیلی کثیف است نه طهارت و نه پاکی، به همان ناپاکی روحم، اما دیشب خواب دیدم حمام رفته ام تمیز و پاک خیلی خوشحال بودم احتمالاً شاید چه می دانم شاید خداوند گناهانم را بخشیده باشد و شاید بالاتر قصد دارد از من راضی باشد و مرا پیش خود ببرد به هر حال احساس عجیبی دارم، در زندگی ام سعی کرده ام هیچ وقت وابستگی پیدا نکنم گرچه نتوانستم اما در همین چند لحظه خود را دارم برای دیدار او آماده می کنم. به هیچ چیز امیدی ندارم جز او تنها امیدم خدا تو هستی، هیچ سرمایه ای نیندوخته ام مرا چکار خواهی کرد، تو را به حق حسین (ع) تو را به مظلومیت علی اصغر…


به من رحم کن خدا، خدایا مرا ببخش، مرا پاک کن از این دنیا ببر، خدایا تو میدانی اگرچه گنه کار بودم، گرچه نافرمانی تو را کردم ولی خدایا تو بزرگتر از آنی، تو مهربانتر از آنی که بخواهی تن مجروح را در آتش اندازی خدایا از رفتنم ناراحت نیستم از چگونه رفتنم نیز ناراحت نیستم نگران مهمان نوازی تو هستم، چطور با من برخورد خواهی کرد خدا، مرا ببخش مرا ببخش خدا.

خداحافظ همگی شما

منبع:http://solalatozzahra.mihanblog.com

وقتی عقـــل، عاشـــق شود



« وقتی عقـــل، عاشـــق شود ...

عشـــق، عاقــــل میشود و ...

شهید میشوی ....! »


•شهید دکتر مصطفی چمران

زمانه عجیبی است!


 

 زمانه عجیبی است!

برخی مردمان امام گذشته را عاشقند ، نه امام حاضر را...

میدانی چرا؟

امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند

اما امام حاضر را باید فرمان برند!

و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند...

شهید آوینی

 ملاحظه : شهید آوینی گل گفت خوشبختانه این طیف در  جامعه ما بسیار قلیل هستند

الگو برداری از عاشورا ( عاقبت به خیری )


 

سلام به دوستان ، ایام محرم بر شما تسلیت باد. بی مقدمه باید بگم چه خوبه که در کنار شرکت در مراسمات مذهبی و عزاداری برای سالار شهیدان ، کمی هم به پیام های عاشورا توجه و اون ها رو برای زندگی خودمون سرلوحه قرار بدیم. در این ده روز سعی می کنم ده الگو از هزاران پیام عاشورا را به صورت مختصر توضیح بدم. امیدوارم هم برای خودم و هم شما مفید واقع بشه. الگوی اول مقوله عاقبت به خیری است. یکی از پیام های عاشورا این است که انسان در هر رده و جایگاه و در هر میزان گناهی که باشد همیشه می تواند با یک حرکت درست و به موقع ، به سوی خدا برگشته و عاقبت به خیر شود. یکی از یاران امام حسین (ع) زهیر بن قین بود .او در سفر بازگشت از زیارت خانه خدا دوباره به سمت ائمه اطهار رفته و در صحنه عاشورا شهید می شود. نقش همسر وی برای توبه و بازگشت به سمت خدا و امامان بسیار جالب و شنیدنی است. او نشان داد که ناامیدی از بخشش خدا امری باطل است و هر فردی می تواند دوباره به سوی پروردگار بازگردد و از رحمت او بهرمند شود.

 امام حسین (ع):خداوند تو را (زهیر بن قین)در پیشگاه قرب خود جای دهد و قاتل تو را لعنت کند.

روضه گنه کارانِ امیدوار


حسین جان سر افکنده ام چون حر،مرا بپذیر و بر گناه فراوانم خرده مگیر،ای شاه قلوب که نامت نقش دلهاست،آنچه در دل سیاه من نور امید می تاباند و افسردگیم را به مشتاقی تبدیل می کند،قصه تو با غلام سیه روی است،آیا می شود؟ ،حسین جان تویی آن باب الهی که هیچ گاه بر بنده گنه کار بسته نیست و آن روی رحمت که هیچ گاه چشمه عنایتش  دور از جان و دلهای خسته نیست.

  ادامه مطلب ...

کوتاه نوشت/اشکهای امام

اومد نشست جلوی امام خمینی (ره)اولین عکس رو در آورد و گفت: این پسر اولم اسمش محسن بود ، اولین شهیدمه!
عکس دوم رو گذاشت روی عکس محسن و گفت: اینم پسر دومم محمد که دو سال با محسن اختلاف سن داشت!
عکس سوم رو گذاشت روی عکس محمد و تا می خواست بگه اینم پسر سومم ...
سرش رو بالا اورد و دید شونه های امام از شدت گریه داره می لرزه!!!!!
فوراً عکسها رو جمع کرد و گذاشت زیر چادرش و گفت:

آقا! چهار تا پسرم رو دادم که اشکات رو نبینم ....





برگرفته شده از ruhallah.blogsky.com

یک خاطره و دو شوخی!


بین من و مردم هیچ تفاوتی نیست!

وقتی جنگ شروع شد، از ستاد مشترک ارتش، کسی که مربوط به تیم مهندسی بود، آمد و یک مکان ضد بمب و مستحکم برای امام (ره) درست کرد.

اما حضرت امام فرمودند: «من به آنجا نمی‌روم» و حتی حاضر نشدند داخل آن پناهگاه بشوند و آن را ببینند و تا وقتی که تهران زیر موشکباران دشمن قرار گرفت، در اتاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد می‌کردند.

وقتی هم که من اصرار کردم، قسم خوردند که به آن پناهگاه مخصوص نخواهند رفت و گفتند: «بین من و بقیه ى افراد، هیچ تفاوتی نیست.

اگر بمبی به خانه ى من بخورد و پاسداری اطراف منزل کشته شوند و من در اتاق ضد بمب، زنده بمانم، دیگر من به درد رهبری نمی‌خورم.

من زمانی می‌توانم مردم را رهبری کنم که زندگی‌ام مثل آن‌ها باشد و در کنار همدیگر زندگی کنیم.»

 (از دیدگاه‌ها، حاج سید احمد خمینی.)


تو شهید نشدی؟

امام به آقا مسیح، نوه شان که از جبهه برگشته و به خدمت امام رسیده بود، گفت: تو شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد!(در سایه آفتاب، ص 35")


این میز را بخور!


منبع:سایت روح الله

 

ادامه مطلب ...

داغدار فرزند..


گفتنــد:

شهیـد که دیگر غسـل نمیخواهـد . . .

نمیدانستنـد

غسـل هم بهـانه ای بود

تا برای بـار آخــر

پسرش را نـوازش کنــد ...

وقت ماندن است،نه گذشتن..


سال 74 بود و فصل پاییز،که در منطقه عملیات والفجر یک در فکه،میدان مینها را می گشتیم تا جاهای مشکوک را پیدا کنیم.

بعد از کانالی که برای مقابله با حمله بچه ها زده بودند،میدان مین وسیعی قرار داشت.

نزدیک که شدیم،با صحنه ای عجیب رو به رو شدیم.اول فکر کردیم لباس یا پارچه ای است که باد آورده،ولی که جلوتر که رفتیم متوجه شدیم شهیدی است که ظاهرا برای عبور نیروها از میان سیمهای خاردار،خود را روی آن انداخته است تا بقیه به سلامت بگذرند.

بند بند استخوانهای بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار دراز کشیده بود.

دوازده سال انتظاری که معبر میدان مین را هم به ما نشان می داد.