پرواز جنگندههای روسی از همدان برای بمباران مواضع داعش گویا بیشتر از آنکه داعش را عصبانی کند؛ بعضی روشنفکرهای داخلی را عصبانی کرده است! گویی از شکست داعشیها نگراناند!
تهاجم فرهنگی ، فرایند نظام مند و هدفدار تزریق ویروس های فکری ، اخلاقی و رفتاری از سوی جریان سلطه گر است که به منظور آلوده سازی ، ایجاد مسمومیت و منفعل سازی جامعه مورد نظر و در نهایت ایجاد، تداوم و گسترش سلطه فرهنگی در گروه یا جامعه هدف صورت می گیرد.
تهاجم فرهنگی حرکتی است مرموزانه، حساب شده،
با برنامه ریزی دقیق که با استفاده از شیوه ها و ابزار و امکانات متعدد و متنوع برای سست کردن باورها،
دگرگونی ارزشها ، انحراف اندیشه ها ، تغییر و تبدیل آداب و سنن و نابودی اصول اخلاقی حاکم بر یک جامعه انجام می گیرد.
تهاجم فرهنگی عبارت است از هجوم یک مجموعه سیاسی یا اقتصادی به بنیادهای فرهنگی یک ملت به منظور بی هویت کردن و سپس اسیر کردن آن ملت و اجرای مقاصد خاص و مورد نظر خویش از طریق یک برنامه مشخص و از پیش تعیین شده در محیط هایی که یک فرهنگ ملی و مدافع حیثیت خود وجود دارد. اولین هدف تهاجم فرهنگی ، از میان بردن یا تضعیف فرهنگ بومی و سپس جایگزینی آن با فرهنگ وارداتی مورد نظر است .
به عبارت دیگر ، تهاجم فرهنگی عبارت است از پوچ و پوک و تهی کردن تفکر و ذهنیت و فرهنگ و تمدن ملی و اصیل یک جامعه و تضعیف شخصیت انسانی افراد آن با تحمیل ترس و هراس دائم و القای اصول فکر و تحمیل فرهنگ کشور مهاجم به جای آن و این جز با از دست دادن "خویشتن" و از دست دادن پایه های فکری و اخلاقی اصیل و ملی صورت نمی گیرد.
هنگامی که غربی ها تهاجم فرهنگی را به کشورهای اسلامی آغاز کردند ، صفات و روحیات پسندیده خود را همچون نظم ، پژوهش و کنجکاوی در مسائل علمی و ... وارد نکردند ، بلکه تنها بی بند و باری اخلاقی و فساد را وارد این کشورها کردند تا از طریق آنها به چپاول و غارت منابع فراوان بپردازند .
مقام معظم رهبری در تبیین مفهوم تهاجم فرهنگی می
فرمایند: "تهاجم فرهنگی به این معنی است که یک مجموعه سیاسی یا اقتصادی
برای اجرای مقاصدخاص خود و اسیر کردن یک ملت به بنیانهای فرهنگی آن ملت
هجوم می برند. آنها هم چیزهای تازه ای را وارد این کشور و ملت می کنند،
اما به زور و به قصد جایگزینی آنها با فرهنگ و باورهای ملی آن ملت که نام
این تهاجم فرهنگی است." ایشان در جای دیگری می فرمایند: "ما و همه
دستاندرکاران
فرهنگ در کشور باید باور کنیم که امروز آماج تهاجمات فرهنگی دشمنانمان
هستیم؛ هم به صورت آمیختن فرهنگ انقلابی ما با چیزهایی که آن را از خلوص
و کارایی می اندازد و هم به صورت مانع تراشیدن بر سر تربیت انسان های
کارآمد و متخصص که بتوانند همه امور کشور را اداره کنند. شکی نیست که
دشمن نسبت به همه اینها، به صورت جذب و ربودن و دزدیدن مغزها و
استعدادهای درخشان از میان ما، برنامه ریزی کرده است. مسئله تهاجم فرهنگی
که ما بارها روی آن تاکید کرده ایم یک واقعیت روشنی است. ما با انکار آن
نمی توانیم اصل تهاجم را از بین ببریم ... نباید تهاجم فرهنگی را انکار
کرد، تهاجم فرهنگی وجود دارد. اگر ما آن را انکار کردیم مصداق این
فرموده امیرالمومنین صلوات الله علیه می شویم که "و من نام لم ینم عنه"
شما اگر در سنگر خوابت برد به این معنا نیست که دشمن هم در سنگر مقابل
خوابش برده است. تو خوابت برده و سعی کن خودت را بیدار کنی! ما باید توجه
داشته باشیم که انقلاب فرهنگی در تهدید است کما اینکه اصل فرهنگ ملی و
اسلامی ما در تهدید دشمنان است. ... مبارزه فرهنگی علیه جمهوری اسلامی در
ساحتهای مختلف و در عرصه های مختلف وجود دارد، بر این اساس برنامه
ریزی کنیم ...تهاجم فرهنگی، مثل خود کار فرهنگی، اقدام آرام و بی سر و
صدایی است. یکی از راه های تهاجم فرهنگی این بوده است که سعی کنند جوان
های مؤمن را از پایبندی های متعصبانه به ایمان، که همان چیزهایی است که یک
تمدن را نگه می دارد منصرف کنند، همان کاری را که در اندلس، در قرن های
گذشته کردند. یعنی جوان ها را در عالم به فساد و شهوترانی و
میگساری و
این چیزها مشغول کردند، این کار حالا هم دارد انجام می گیرد . . . صدای
فرو ریختن ایمان و اعتقاد ناشی از تهاجم پنهانی و زیرزیرکی دشمن ـ اگر
شما ملت و عناصر فرهنگی بیدار نباشید ـ خدای نخواسته، آن وقتی درمی آید
که دیگر قابل علاج نیست، جوان جبهه رفته ما را اگر محاصره اش کردند، اگر
اول یک ویدئو در اختیارش گذاشتند بعد او را به تماشای فیلم های جنسی وقیح
وادار کردند، شهوت او را تحریک کردند و بعد او را به چند مجلس کشاندند،
چه خواهد شد؟! وقتی تشکیلاتی وجود داشته باشد، جوان را در اوج نیروی جوانی
فاسد می کنند و حالا دشمن دارد این کار را می کند ."
برخی معتقدند که مبدأ تاریخی تهاجم فرهنگی غرب در ایران را باید از آغاز حکومت قاجاریه و کمی قبل از آن فرض کرد؛ زمانی که نادرشاه از دنیا رفت و ایران دچار آشوب و بینظمی شد و انگلستان تحرکات استعماری خود را در منطقه خاورمیانه شدت بخشید. شروع این حرکت را میتوان با تأسیس مذاهب جعلی، مانند وهابیگری در مذهب اهل سنت و شیخیگری و بهائیت در مذهب تشیع نام برد. این مذاهب جدید به منظور تغییر در اعتقادات واقعی دین اسلام و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان طراحی شدند.
این حرکت استعماری در جامعه
ایران از زمان اولین اعزام ایرانیان به غرب برای تحصیل و بازگشت آنان به
کشور، شدت بیشتری به خود گرفت. نخستین ایرانیانی که برای مأموریت و یا
تحصیل به غرب سفر کردند، اسیر شبکه فراماسونری غرب شدند؛
تعدادی از
آنان چون عسکر خان افشار ارومی و ابو الحسن خان ایلچی حلقه نوکری غرب
را به گوش آویختند و در ازای گرفتن حقوق از بیگانگان، به ترویج غربگرایی
و تأمین منافع آنها در ایران پرداختند. مشخصه تمامی این فرنگرفتگان،
خود
باختگی در مقابل مظاهر تمدن غرب و ترویج غربگرایی در ایران بود تا
جایی که میرزا فتحعلی آخوند زاده علت عقب ماندگی ایرانیان را دین اسلام
دانست.
با کودتای سوم اسفند 1299 و آغاز سلطنت رضاخان، روشنفکران
غربزده شکل جدیدی از تهاجم فرهنگی را در ایران ظاهر کردند. رضاخان در
طول 20 سال سلطنت خود، انهدام فرهنگ قومی، ملی و اسلامی ایران را بنا
نهاد. با توجه به ضعف توانایی های فکری و علمی او، چنین حرکت
حسابشده
ای نمی توانست حاصل درک و بینش شخصی وی باشد. او با حضور مستشاران
متعدد غربی و همکاری و اقتدار روشنفکران وابسته در دستگاه حکومت خود،
تدارک این حرکت ضد فرهنگی را فراهم نمود. برای مثال، سید حسن تقی زاده
که سمبل مدافعان ترویج کامل و بی حد و مرز معیارهای غربی در کشور و
گرداننده اصلی مجله شبه روشنفکری کاوه است می نویسد:
"وظیفه اول همه وطن پرستان ایران قبول و ترویج تمدن اروپا، بلا شرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان است، بدون هیچ استثنا. به سخن دیگر ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً، فرنگیمآب شود و بس."
مقام معظم رهبری پیرامون تاریخچه تهاجم فرهنگی می فرمایند: " این تهاجم فرهنگی از چه وقت شروع شد ؟ مشخصا از دوران رضاخان شروع شد . البته قبل از او ، مقدمات آن فراهم شده بود . کارهای فراوانی شده بود . روشنفکر های وابسته در کشور ما کاشته شده بودند.
نمی دانم آیا جوان های نسل ما و نسل انقلابی،
تاریخچه
این 200 - 150 سال را درست خوانده اند یا نه؟ من همه دغدغه ام این است
که جوان انقلابی امروز ، نداند ما بعد از چه دورانی، امروز در ایران
مشغول چنین حرکت عظیمی هستیم . تاریخچه این 200 - 150 سال اخیرـ از
دوران اواسط قاجار به این طرف ، از دوران
جنگهای ایران و روس به این طرف - را بخوانید و ببینید چه حوادثی بر این کشور گذشته است.
یکی
از این حوادث ، ایجاد جریان روشنفکری وابسته است . نمی شود بگوییم در
ایران روشنفکر نداشتیم . همیشه و در همه عصر ها و دوران ها، روشنفکرهایی
بوده اند ؛ مردمانی که جلو تر از زمان خود را می دیدند و بر همین اساس
میاندیشیدند و حرکت می کردند . اما غرب مسلط به تکنولوژی و علم ، روزی که خواست در ایران،
پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند ، از راه روشنفکری وارد شد.
این شروع تهاجم فرهنگی غرب ، ربطی به آحاد مردم غرب نداشت . افکار عمومی غرب از همه این حرفها بی اطلاع اند.
این کار همان سیاستمدارها بود . تهاجم از آنجا شروع شد و این تهاجم در دوران جدید پهلوی، شکل های گوناگونی پیدا کرد. یعنی در دوران بیست - سی سال آخر حکومت پهلوی ها ، این تهاجم ، شکلهای خطرناکتری پیدا کرد./س
همزمان با سوم خرداد سالروز عملیات افتخارآفرین بیتالمقدس و فتح خرمشهر،
صبح دوشنبه مراسم دانشآموختگی دانشجویان افسری و تربیت پاسداری
دانشگاه امامحسین(ع) با حضور حضرت آیتالله خامنهای فرمانده معظم کل قوا
برگزار شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در این مراسم در سخنان مهمی به تبیین منطق قرآنی و اسلامی «جهاد کبیر» به معنای«ایستادگی و تبعیت نکردن از جبهه استکبار» و ابعاد و الزامات آن در نظام جمهوری اسلامی پرداختند و با اشاره به تلاشها و برنامهریزیهای گسترده جبهه استکبار برای نفوذ و تغییر هویت نظام اسلامی، گفتند: مهمترین وظیفه کنونی مراکز دانشگاهی و حوزوی، عناصر و جوانان مؤمن و انقلابی و همچنین سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، «اقدام سنجیده و هوشمندانه برای تببین و روشنگریِ ژرفا و عمق شعارهای انقلاب» و «پرهیز از اقدامات سطحی»، «کادرسازی برای آینده»، و «تدوین علمی تجربههای متراکم و شگفتانگیز انقلاب در طول 38 سال گذشته» است.
سوابق اظهارات رییس جمهور از بی حرمتی
و توهین به مردم و بی احترامی به اقشار مختلف مردم و گاها واکنش های
نسنجیده بلافاصله بعد از بیانات رهبری انقلاب بیانگر قصد و انگیزه نفسانی
رییس جمهور می باشد .
طبق معمول سخنان نسنجیده واکنشی شیخ حسن روحانی، گفته های اخیر وی درباره
زبان انگلیسی، یک بحث مستقل و یک کنش علمی و نظری نیست که با استدلال ها و
استنادات علمی و تاریخی به آن پاسخ دهند و فی المثل از فرجام ازخودباختگی
های آتاتورکی و رضاخانی در مقابل فرهنگ غربی از او بپرسند، یا بخواهند نقش و
جایگاه زبان انگلیسی را در پیشرفت علمی فرانسه و آلمان توضیح دهد، یا سوال
کنند مگر کسی اساسا با آموختن انگلیسی مخالفت کرده است که جنابعالی
اینگونه برآشفته اید؟
⚛
مسئله حسن روحانی زبان انگلیسی نیست. بنای او بر بی حرمتی است و تصورش این
است که می تواند از طریق اهانت به مقدس ترین دستاورد حضرت امام، جایگاهی
برای خود دست و پا کند.
⚛
تنها راه توقف این بی حرمتی ها نیز که بار اول نیز نیست، آنست که شخصیت
های برجسته کشور از مراجع عظمی و روسای قوا تا دیگر بزرگان، درباره حد و
اندازه حسن روحانی و عواقب این حرکات نسنجیده به وی هشدار و تذکر جدی و
علنی دهند.
صبح
امروز رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرهنگیان سراسر کشور با اشاره به
دخالت آمریکایی ها در منطقه غرب آسیا و برگزاری مانورهای نظامی و رزمایش
های دریایی با انتقاد صریح از حضور و دخالت نیروهای خارجی در منطقه و
همچنین اظهارات مقامات نظامی آنها در رابطه با رزمایش های ایران در منطقه
خلیج فارس فرمودند:
"
میگویند ایران در خلیج فارس رزمایش نداشته باشد؛ چه غلط ها!. از آن طرف
دنیا میآید رزمایش برگزار میکند؛ خب بروید همان خلیج خوکها، اینجا چه
میکنید!؟ خلیج فارس خانهی ما است. جای حضور ملت ایران است"
بلاشک
انتخاب این جمله هوشمندانه از سوی رهبرحکیم انقلاب در میان رسانه های جهان
و همچنین مجامع نخبگانی بازخوردهای فراوانی خواهد داشت. بدین منظور گزیده
ای از اتفاقات پیرامون خلیج خوک ها برای درک عمیق تر از هشدار رهبری معظم
انقلاب ارائه میکنیم.
خلیج خوکها
ناحیه ای در مرز کوبا و آمریکا است که بیش از 50 سال پیش(1961) جوخه ای
نظامی متشکل از 1500 سرباز تعلیم دیده متعلق به سازمان جاسوسی آمریکا، سیا،
به آن حمله کردند که این حمله مقدمه عملیاتی کاملاً محرمانه برای سرنگونی
حکومت تازه تاسیس فیدل کاسترو بود که «آیزنهاور» به عنوان پایه گذار اصلی
این ماموریت و «جان اف کندی» به عنوان ادامه دهنده آن ادعا می کردند که این
عملیات با هدف جلوگیری از گسترش کمونیسم در جهان انجام شده است. با این
حال کارها همانطور که برنامه ریزی شده بود پیش نرفت.(خبرآنلاین)
نویسنده در این کتاب با عنوان «فاجعه درخشان» قبل از هرچیز ذهن مخاطب خود را به جنگ ویتنام معطوف می کند و حادثه خلیج کوبا را به آن تشبیه می کند که مسائل زیادی برای اذهان عمومی در آمریکا روشن کرد. حادثه خلیج کوبا در اصل ماموریتی بود که بذر آن در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور کاشته شد و تمام استدلال عملیات نظامی هم ترس شخصی رئیس جمهور وقت آمریکا از قدرت گرفتن اتحادیه جماهیر شوروی و طرفدارانش در جهان بود که فیدل کاسترو از نزدیکترین آنها به آمریکا محسوب میشد.
آیزنهاور اصرار داشت این ماموریت محرمانه باقی بماند که بعد از او، کندی با وجودی که شک و ابهامات زیادی در این ماموریت می دید ولی مجبور شده بود مخالفتی با این نظر نداشته باشد. ماموریت در 15 آوریل سال 1961 با برخی حملات هوایی به مواضع دفاعی کوبا آغاز شد که بعد از آن قرار شد گروه نظامی متشکل از تبعیدی های کوبایی به همراه نظامیان آمریکایی به خلیج کوبا حمله کنند که مقدمه سرنگونی حکومت کاسترو فراهم شود ولی در شروع کار همه چیز عکس شده بود.
کشتی هایی که قرار بود نیروها را در ساحل خلیج پیاده کند در منطقه ای پیش بینی نشده به گل نشسته و به خاطر مشکلات دیگری که در مراحل بعدی عملیات پیش آمده بود، کندی روز بعد یعنی 16 آوریل عملیات را لغو کرد تا نیروها روز بعد بتوانند با تجدید قوا به مواضع کوبا حمله کنند ولی به طور مرموزی کل ماموریت لغو شد به طوری که خود نیروهای نظامی نیز از این موضوع تعجب کرده بودند.
ضمن اینکه در هیچ سند تاریخی معلوم نشد که چرا این ماموریت از سوی مقامات آمریکایی لغو شد ولی درس هایی که می توان از این حادثه گرفت را باید در لیبی و عراق و افغانستان به مقامات آمریکایی گوشزد کرد. روزنبرگ در کتاب خود درس های دیگری به مقامات آمریکایی یادآوری کرده است و می نویسد: «به نظر می رسد اگر در آن زمان آمریکا موفق می شد کوبا را به اشغال خود درآورد هیچ چیزی به دست نمی آورد چرا که در زمان حال نتایج اشغال عراق و افغانستان چنین چیزی را نشان می دهند.»(خبرآنلاین)